تأملات گاه و بیگاه
تأملی کوتاه در باب توهمات روشنفکری در ایران...
تقابل مبان آرمان و واقعیت، در جایی افراد را به سمتی می برد که گویی
هیچ تعلقی به آستان آن نداشته اند. بسیاری آرمانی که با خیال پردازی و گاه توهم به
آن رسیده اند، را به جای واقعیت می گذارند و از آن با نام های پر طمطراقی یاد می
کنند، گویی بشریت برای این به وجود آمده که آن آرمان پوچ و متوهم را دنبال کند. از
این رو باید در مرز میان آرمان، توهم، خیال و واقعیت تجدید نظری اساسی شود به خصوص
این که این مسئله به جهانی پیچیده و در هم تنیده ای چون سیاست نیز وارد شودآ آن
گاه موضوع بسیار غامض تر خواهد شد. نشاندن امور موهوم به جای واقعیت موضوعی پنهان
در رفتارهای سیاسی ایرانیان در یکی دو سدۀ اخیر نبوده است. نمود این موضوع را می
توان در «صرفاً» اعتراضی بودن بسیاری از «روشنفکران» ایرانی به خصوص از دهۀ 1320
به این طرف دانست، که فقط «بد» گفتن از قدرت سیاسی را «فکر روشن» می دانستند و
فاقد هرگونه طرح مشخص و منسجم و فکر درستی دربارۀ تحولات جامعه بودند.
روشنفکر چپ غالباً متوهم ایرانی، از دهه هایی پیشتر، با ایجاد فکری
آرمان خواهانه، آرمان های جوامع دیگر، به خصوص شوروی، و در نمونه های متأخر کوبا و
چین را به جای واقعیات جامعه قرار دادند و هنوز که هنوز است، دامان فکر و اندیشه و
عمل سیاسی را در ایران رها نکرده، این توهمات بی پایه و اساس. اینان در خیال
مبارزه با امپریالیسم، خود را در دامان تفکراتی انداختند که سنخیتی با جامعۀ ایران
نداشت، در حالی که به هیچ رو طبقات اجتماعی ایران شباهتی به غرب نداشت، اینان بی
وقفه از مبارزات طبقاتی و توهم این همانی تاریخ ایران و غرب داشتند.
باری،
نمونۀ روشنفکر چپ ایرانی، حکایت آن جایی است که توهم منسجم، جای اندیشه و فکر را
گرفت و ادبیات سخیف چپ زدۀ دهه های پس از شهریور بیست، چنان در جای جای سیاست
ایرانی رخنه کرده که رهایی از آن شاید کاری بس دشوار باشد....