صفحات

۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

پاره هایی از تاریخ معاصر ایران؛ 4 مشروطۀ نابهنگام


پاره هایی از تاریخ معاصر ایران 4
مشروطۀ نابهنگام

توضیح کوتاه: نوشتۀ حاضر سال گذشته در نشریۀ وزین نسیم بیداری به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه منتشر شد و نگاهی دوباره به آن در این روزها می تواند خالی از فایده نباشد.....

دربارۀ انقلاب یا نهضت مشروطه‏خواهی مردم ایران زیاد گفته و نوشته‏اند، هر سال در آستانۀ انقلاب مشروطه نیز سخن به کرات در این‏باره گفته می‏شود. این‏که چه شد مشروطه به وجود آمد و عوامل آن چه بودند. چه می‏خواستند و چه شد.چه پیش آمد و چه باید پیش می‏آمد و ... این‏ها همه مباحثی است که از دیرزمان دربارۀ مشروطه گفته می‏شود و گفته خواهد شد. اما آن‏چه در این مقالۀ کوتاه به آن پرداخته می‏شود این پرسش است که آیا مشروطیت در ایران موضوعی «بهنگام» بود؟ آیا جریان مشروطه‏خواهی در ایران، بر یک روال درستی به پیروزی رسید؟ و شاید پرسشی اساسی‏تر، آیا انقلاب مشروطه به پیروزی رسید؟ این‏که آیا مشروطه در جای خود و در زمان خود به پیروزی رسید، سؤالی است که اگرچه مطرح شده، اما کمتر به آن پرداخته شده است. بسیاری از افراد، بیش از آن‏که از منظری بی‏طرفانه به موضوع مشروطیت نگاه کنند، بیشتر اغراض سیاسی‏شان را در تحلیل مشروطه به کار برده‏اند و بسته به موضع سیاسی‏شان، مشروطه را دیده‏اند نه آن چیزی که بود و اتفاق افتاد. در این نوشته، به این موضوع توجه شده است که مشروطه، به عنوان جریانی اجتماعی و سیاسی، در جایی به وقوع پیوست که هنوز جامعۀ ایران برای آن آماده نبود. بیشترین باور بر این است که جریان مشروطه‏خواهی جریانی برای ایجاد یک حکومت مشروطه بوده است، همان‏گونه که این عنوان بر آن نهاده شده. اما نگاهی به روند جریان مشروطه‏خواهی این را اثبات نمی‏کند که این جریان، یک جریان اندیشیده بوده است. این البته با این موضوع متفاوت است که جریان مشروطه‏خواهی یا به عبارت بهتر قانون خواهی در ایران فاقد زمینۀ فکری یا اجتماعی بوده است، موضوع بر سرِ این است که اصلی‏ترین خواستۀ افراد در جریان مشروطه‏خواهی، مسألۀ عدالت‏خانه بود و حرفی از مشروطه و مجلس و قانون اساسی در میان نبود. آن‏چه بیش از هر چیز در جریان مبارزات و مجادلات منجر به صدور فرمان مشروطه به چشم می خورد، بیش از همه مسألۀ «عدالتخانه» بود.
مروری کوتاه بر جریان مشروطه‏خواهی
دربارۀ این که چرا در ایران جریانی به نام مشروطه‏خواهی شکل گرفت، نظرات مختلفی وجود دارد، که هر کدام از آن‏ها به بخشی از دلایل اصلی و فرعی این موضوع اشاره دارد. در مجموع دلایل و علل مختلف و متنوع جنبش مشروطه‏خواهی را می‏توان ذیل این مسألۀ اصلی جمع‏بندی نمود: تحول سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و فکری‏ای که در اثر برخورد ایرانیان با غرب به وجود آمد، و نگاهی جدید را نسبت به دنیا در ایران گسترش داد. جنگ‏های ایران و روس، مقدمۀ این تحول اساسی بود؛ شکست ایرانیان در این جنگ‏ها، که به از دست رفتن بخش‏های شمالی ایران در منطقۀ قفقاز فعلی گردید، سؤالی اساسی را در ذهن ایرانیان ایجاد نمود، سؤالی که به نوعی پرسش زمانه شد: «چرا ایران شکست خورد؟» و با تبدیل این پرسش به این مضمون که «چرا ایران عقب افتاد؟» پاسخ به این پرسش بیش از هر چیز ذهن ایرانیان روشن‏بین را به خود مشغول داشت. پاسخ‏ها اگر چه همه یکسان نبودند اما همه به یک نقطۀ مشترک می‏رسیدند: «عدم وجود حکومتی قانون‏مند». از نوشته‏های مختلف و گوناگونی که در دوران قاجار، به خصوص عصر ناصری به جا مانده، این نتیجه را می‏توان گرفت که توافقی نانوشته بر سرِ قانون‏مند کردن «حکومت» در میان اهل فکر ایران شکل گرفته بود. قانون، به نوعی ترجیع‏بند تمام نوشته‏های متجددین ایرانی شد. البته تلاش‏ها در این دوران صرفاً در نوشته‏ها و نامه‏های کسانی چون میرزا ملکم خان، یا میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا حسین خان سپهسالار و دیگران نبود، بلکه تلاش‏های عملی‏ای نیز در این راه صورت گرفته بود. در میان این تجربه‏های عملی، سه تجربه در خور توجه است و در جای خود شگفت!
این تلاش‏ها، که در عمل موضوع تجددخواهی و قانون‏گرایی را دنبال می‏نمود، عبارت بودند از:
«ایجاد فراموشخانه؛ ایجاد شورای دولت؛ و تشکیل مجلس مصلحت‏خانه.» گزارش کامل و جامع این تحولات عملی در کتاب ارجمند مرحوم فریدون آدمیت، اندیشۀ ترقی و حکومت قانون-عصر سپهسالار آمده است. (1) باید توجه داشت که، اساساً ایجاد دستگاهی به نام «شوراي دولت» به سه جهت بود:
ـ برانداختن دستگاه صدارت و نفي تمركز قدرت در دست صدراعظم؛
ـ ايجاد قانون مشورت و «تقسيم» و «تجزيۀ» امور كشور بين وزيران؛
ـ «ترقي آيين سلطنت» و گذاردن «قواعد تازه.» (2)
در این‏جا موضوع بحث حکومت است و نحوۀ ادارۀ امور حکومتی، تنها اشاره‏ای که آمده است موضوع گذاردن «قواعد» تازه‏ای است برای «ترقی» سلطنت. باز باید در یاد داشت، که مشروطه بر اساس آن‏چه که وقایع منجر به آن، نشان می‏دهد، بیش از هر چیز بر مبنای موضوع عدالتخانه شکل گرفته بود، عدالتخانه‏ای که موضوع آن رسیدگی به وضع مردم از لحاظ حقوقی و نوعی نظام عدالت محور بود، در حالی‏که این‏جا هنوز موضوع، حکومت و ترقی آن است. از جایگاهی که بسیاری از روشنفکران ایرانی به آن نگاه می‏کردند، این حکومت بود که باید ترقی می‏کرد و تحول می‏یافت، قانون آن چیزی بود که بیش از هر چیز، به کمکِ حکومت می‏آمد برای بهتر شدن امور. از دیدگاه کسی چون میرزا ملکم خان، «مشروطيت دولت»، چیزی جز، حكومت «منظم قانوني» يا «ادارۀ قانون» نبود. در اصول اعتقادی او این مسأله بسیار بارز است که، «مي خواهيم سيل همه ي مصائب را به سد قوانين دفع نماييم» (3). میرزا ملکم خان، این اندیشه را در بیشتر دوران زندگی‏اش دنبال کرد که قانون علاج همۀ دردهای جامعۀ ایران است، و بسیاری از روشنفکران ایرانی در این دوران از این نوع نگاه میرزا ملکم خان پیروی نمودند. او تا جایی در این موضوع پیش می‏رود که قانون را به موضوعی برای مبارزۀ سیاسی تبدیل می‏کند و با ایجاد روزنامۀ قانون، این مفهوم را به ابزاری برای مبارزات سیاسی خود در می‏آورد.
البته، همه چیز تنها در این دوران نوشته‏های امثال میرزا ملکم خان نبود، تلاش‏های عملی‏ای که در دوران میرزا حسین خان نیز صورت پذیرفت نیز باید مورد توجه قرار گیرد و از جمله مهم‏ترینِ این تلاش‏ها، نگارش «قانون وزارت عدلیۀ اعظم و عدالتخانه‏های ایران» بود، که میرزا یوسف خان مستشارالدوله، نویسندۀ رسالۀ ارجمند «یک کلمه»، دست اندر کار اصلی تهیۀ آن بود. این قانون، تنها قانونی بود که در آن، مسألۀ عدالتخانه، نوع و شکل آن مطرح شده بود. این قانون، شامل یک‏صد و نوزده ماده، بود و در اول ربیع الثانی 1288 ق به تصویب رسید. (4) در مقدمۀ این قانون آمده بود که، این قانون مشتمل بر اصول قواعد است، و «سایر قواعد مفصله و مُتمَمات لازمه در کتابچه‏ای جداگانه به تدریج نوشته می‏شوند.» قانون 1288 ق، نه تنها از طرح قانون بعدی وزارت عدلیه که در 1296 ق (در بیست و دو ماده) تهیه گردید، به مراتب بهتر و جامع‏تر بود، آن را می‏توان به عنوان کامل‏ترین قانون عدلیۀ ایران پیش از دوره مشروطیت شناخت. به حقیقت قانون مزبور از نیکوترین کارهای قانون‏گذاری در عصر سپهسالاراند. (5) باید در نظر داشته داشت که، این «عدالتخانه»، بود که به عنوان یکی از مهم‏ترین خواسته‏های مردم در سرآغاز جنبش مشروطه‏خواهی قرار گرفت، و به همین دلیل این قانون، خود نشان دهندۀ موضوعی اساسی بود که بیش از هر چیز در ایران، مشروطه‏خواهی خواسته‏ای «مدنی» بود تا سیاسی. البته، ناگفته پیداست که نفسِ این‏گونه قوانین، اگر چه بیش از هر چیز «مدنی» بود، اما، برداشت‏های سیاسی‏ای که از سوی نخبگان آن زمان ایران از مفهوم قانون وجود داشت، بیش از هر چیز جنبش مشروطه‏خواهی را به سمت سیاسی شدن و نیز میل به ایجاد قانون اساسی سیر داد تا قوانین مدنی.
باری، موضوع بر سر این است که در عصر قاجار، و به خصوص عصر ناصری آن‏چه بیش از هر چیز مورد توجه بود «حکومت» بود تا جامعه و همۀ اندیشه‏ها حول آن می‏گذشت، در صورتی که آن‏چه در جریان مشروطه‏خواهی شکل گرفت بیش از هر چیز، در ابتدا، خواسته‏های اجتماعی بود. خواسته‏های اصلی کسانی که در جریان بلواهای قبل از مشروطیت حضور داشتند، بیش از هر چیز مدنی بود تا سیاسی، نه از آن جهت که این خواسته‏ها، رنگ سیاسی نداشت، بلکه از آن رو که موضوع، تغییر نوع حکومت، که عملاً دستاورد اساسی جنبش مشروطه‏خواهی بود، نبود. موضوع، عدالت‏خانه بود. اگر به جریان شکل‏گیری وقایع منجر به مشروطه دقت شود، بُعد اجتماعی ابتدایی آن بیش از پیش مشخص خواهد شد.
به هر حال، آغاز حرکت‏هایی که منجر به صدور فرمان مشروطه گردید چنین بود: در محرم 1322، با انتشار عکسی از مستشار بلژیکی «مسیو نوز»، که در آن زمان مسؤول گمرک ایران بود در لباس روحانیت، بهانۀ اصلی برای شورش به دست آمده بود. بازاریان که از سیاست‏های نوز به تنگ آمده بودند، و نیز با علاءالدوله، حاکم تهران نیز میانۀ خوبی نداشتند، با انتشار این عکس، سر به شورش گذاشتند. در این‏جا دو چیز مهم باهم تلاقی یافته بود: عِرق ملی و مذهبی مردم، چیزهایی که بیش از آن‏که سیاسی باشند، اجتماعی‏اند. حادثۀ دیگر، شایعه‏ای بود مبنی بر این‏که در قبرستان متروکۀ مسلمانان، از طرف روس‏ها، ساختمانی برای بانک استقراضی ساخته شده بود، مردم به تحریک یکی از روحانیون به سمت این قبرستان متروکه، که ظاهراً بنای مدرسه‏ای نیز در آن قرار داشت، حرکت کردند، البته ناظم‏الاسلام کرمانی ذکر می‏کند که خریداران با اطلاع از قبرستان و مدرسه بودنِ این مکان، و پس از کسب اجازه‏ای از شیخ فضل‏الله نوری مبنی بر وقفی نبودن آن این زمین را خریداری نموده بودند، (6) اما به هر حال مردم به آن‏جا رفته و ساختمان را خراب کردند. پس از این واقعه، و با ادامۀ اعتراضات به قول ناظم‏الاسلام «طوفان انقلاب وزیدن گرفت»، پس از آن «روز 3شنبه 14 شوال 1323، علاءالدوله حاکم تهران چند نفر از تجار» و یکی از فروشندگان قند به نام آقا سید هاشم قندی را «به بهانۀ گرانی قند چوب زد. روز چهارشنبه پانزدهم واقعۀ مسجد شاه روی داد» روز پنج شنبه، شانزدهم ذی‏القعدۀ 1323، مهاجرت اولیۀ علما به زاویۀ عبدالعظیم صورت گرفت و ایشان روز جمعه 16 همان ماه تا صدور دست خط انعقاد عدالتخانه، به تهران برگشتند. پس از آن واقعۀ گلوله زدن به حرم رضوی و نیز اغتشاش در شیراز به وجود آمد، که موجب سخت‏گیری بیشتر عین‏الدوله، صدراعظم گردید. (7) در این‏جا، مهم‏ترین خواسته‏های جنبشیان، ایجاد عدالتخانه و برکناری حاکم تهران و مجازات قاتلین بود، هنوز بحثی از مشروطه و خواسته‏های مربوط به آن به میان نیامده بود. از این‏جا، با سرسختی عین‏الدوله، و عدم اجرای دستور مظفرالدین شاه، علما، که اکنون در صف اول مبارزه قرار داشتند، قانع نشده و بر مواضع خود پافشاری کردند. با اجتماع مکرر مردم، و با فشارهای بیشتر صدراعظم، روند انقلاب تسریع پیدا کرد. با اجتماع مردم در مسجد شاه، در جمادی‏الاول 1324، و کشته شدن طلبه‏ای به نام سید عبدالحمید و سید حسین، بار دیگر قیام اوج گرفت، و دو حرکت هم‏زمان شکل گرفت، یکی مهاجرت نزدیک به هزار تن از علما به قم، و دیگری تحصن بسیاری از افراد در باغ سفارت انگلستان. در این‏جا خواسته‏های متحصنین، رنگ دیگری یافت، و مشخص‏تر بود: عزل عین‏الدوله صدراعظم، قصاص قاتلین کشته‏شدگان وقایع اخیر، تضمین امنیت متحصنین در سفارت انگلستان، بازگشت علمای مهاجر، ایجاد عدالتخانه و افتتاح دارالشورای ملی. که این آخری، همان چیزی بود که به نوعی دستآورد مشروطه شد. اما هنوز کسی دربارۀ ماهیت این مجلس شورا و نیز عدالتخانه حرفی نزده بود. سخنرانی‏های پرشور کسانی چون سید جمال واعظ، که در آن با بیانی شیوا از آزادی و قانون صحبت می‏شد، بیش از آن‏که حاوی برنامه‏ای برای ایجاد حکومت مشروطه باشد، حاوی شوری انقلابی بود.
باری، با موافقت شاه، و بازگشت علما از قم، فرمان مشروطه صادر شد، این فرمان بیش از هر چیز «فرمان تاسیس دارالشورای ملی»، بود تا فرمان مشروطه. البته، اگر شورای ملی و تشکیل آن را اساسی مهم برای مشروطه دانست، بله، این حکم، حکم تأسیس مشروطه در ایران بود. با اجرای این حکم و با انتخاباتی که به سرعت در تهران و دیگر شهرستان‏ها انجام شد، مجلس شورای ملی در ایران برای نخستین بار افتتاح شد و به قول نویسندگان آن زمان ایران در «عداد دول مشروطه» درآمد. اما این نکته را باید توجه داشت که در همان زمان، کمتر کسی تصور درستی از مشروطه داشت. سیر وقایعی که به صورت مختصر آمد، و نیز نگاهی کوتاه به ریشه‏های فکری و عملی‏ای که در بالاتر به آن‏ها اشاره شد، نوعی عدم پیوستگی را نشان می‏دهد، حضور «نابهنگام» مشروطه و قانون اساسی، و دارالشورای ملی در میان یک حرکت اجتماعی‏ای که بیش از همه می‏توان آن را نوعی مقدمه برای حرکت به سمت مشروطه دانست، شاید، نقطۀ ضعف جنبش بود. نگاهی به مباحثی که پس از مشروطه به وجود آمد، دعوای مشروعه و مشروطه‏ای که میان علمای شیعه شکل گرفت، بلواهایی که منجر به استبداد صغیر شد، موضوع فتح تهران و پایان استبداد صغیر و هرج و مرج پس از آن، که حتی به اعدام مجتهد بزرگی چون شیخ فضل‏الله گردید، همه و همه، نشان دهندۀ یک موضوع بود؛ «نابهنگامی مشروطه».
«نابهنگامی» مشروطه، از این جهت نیز باید مورد توجه قرار گیرد که در آن زمان، تکلیف بسیاری از مسائل در این زمینه معلوم نشده بود. بسیاری نمی‏دانستند چه می‏خواهند و مراد آنان از مشروطه معلوم نبود. این موضوع را می‏توان در گفته‏ها و اندیشۀ یکی از مهم‏ترین روشنفکران آن زمان، که از قضا خودِ او از اولین نمایندگان مجلس شورای ملی اول بود، یعنی میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی، دید. میرزا عبدالرحیم، که در آن زمان مقیم تفلیس بود و به سبب شهرتی که در ایران و نقش مهمی که در اشاعۀ فکر آزادی‏خواهی و قانون‏خواهی داشت، از طرف مردم زادگاه‏اش به نمایندگی مجلس انتخاب شد دید.
این نکته را باید در نظر داشت که، میرزا عبدالرحیم، در تفکراتش به صراحت بر دو موضوع اساسی تأکید داشت: حکومت قانون، و آزادی. او در رساله‏های متعددی که در مورد سیاست داشت، به صراحت بر این دو موضوع تأکید مؤکد داشت که دوای درد جامعۀ ایران چیزی جز حکومت قانون نیست. در این زمینه، او هم تحت تأثیر افرادی چون میرزا ملکم خان و هم کسانی چون میرزا یوسف خان مستشارالدوله قرار داشت، و هم خود در بسیاری موارد صاحب رأی و نظر و اندیشه بود. رساله‏های او در این زمینه، با تیراژ در خور توجهی، در آن زمان، به چاپ رسیده بود و مورد استفاده قرار گرفته بود. به نحوی که كسروي در کتاب «تاریخ مشروطۀ ایران» در مورد طالبوف و آثار او مي‌گويد: «يك چيز ديگري كه مي‌بايد از انگيزه‌هاي بيداري ايرانيان شمرد در كتاب‌هاي طالبوف و سياحت‏نامۀ ابراهيم بيگ است، اين‌ها نيز كار  بسياري كرد.» (8) با چنين پيشينۀ فكري‏ای، طالبوف از لحاظ مرام سياسي مشروطه خواهي تمام عيار است و حتي در اولين مجلس مشروطه‌ي ايران عضويت دارد. با اعلام مشروطه و تأسيس مجلس شوراي ملي ‌آرزوي بزرگ طالبوف يعني ايجاد حكومت مشروطه برآورده شد. ولي مسألۀ مهم و بزرگي پيش بود، استوار گشتن حكومت ملي. (9) این موضوع، از این جهت در بحث حاضر دارای اهمیت است که، در آن زمان، کمتر به این موضوعات اشاره‏ای شده بود. حرف‏های طالبوف که پیش از مشروطه و پس از آن، به نگارش درآمده بود نشان‏گر موضعی مهم در این زمینه بود که در جای دیگر به آن‏ها توجه نشده بود و حتی به جرأت می‏توان گفت که در دوران‏های بعدی نیز به عمق این‏گونه حرف‏ها کمتر توجه شده بود. میرزا عبدالرحیم، در تبيين دولت مشروطه به الزامات قانون و حقوقي آن نيز مي‌پردازد و در اين جاست كه «حاكميت ملي» را به يك مسأله در انديشه‌ي سياسي مبدل مي‌سازد. (10) او در اين باره کتاب مهم‏اش، رسالۀ «ايضاحات دربارۀ آزادي» را در سال1324 مي‌نويسد. (11)  اين نوشته، رساله‌اي است درباره‌ي فوايد مجلس شوراي ملي و نيز لزوم ايجاد آن. و در عين حال نقدي است بر نخستين تجربۀ مجلس در ايران و چون طالبوف عضو اين مجلس بود، گرچه به دلايلي در مجلس حضور نيافت، مي‌توان نقد او را نقدي حساب شده و نه از سرِ كينه و عداوت با مجلس مورد توجه قرار داد. او در مورد «نظام نامۀ» مجلس نكتۀ مهمي را بيان می کند، او ميان «نظام نامه‌« و «قانون اساسي» تفاوت مي‌گذارد به نظر او «نظام نامه» صرفاً سندي است كه ملت حق دارد به وسيلۀ آن توسط وكلاي خود در مصالح امور خودشان وضع قانون و مطالبه‌ي اجراي آن را بكنند و اگر چه در اين نظام نامه حقوق ملت تا حدي معين گشته اما «حقوق دولت يا شخص پادشاه به قرار سابق مبهم مانده» است. (12) او نقد خود بر مجلس را «كرتيكه»‌ مي‌نامد و معتقد است كه اگر در رفتارها و گفتارهاي مربوط به منافع ملي «كرتيكه» يعني «تشريع مصايب و محسنات وجود نداشته باشد» ملت پيشرفت نمی کند. به اعتقاد او اساس ترقي و تمدن از همين تشريح مصايب و محسنات سرچشمه مي گيرد. او به درستي عدم وجود نقد را براي جامعه مضر مي‌داند و تذكر مي‌دهد كه «اگر اين تشريح و كرتيكه نباشد ما يا از حرارت خودپسندي محامد خود مي‌سوزيم يا از برودت تكرار معايب خويش منجمد مي‌شويم.» (13) و بر اين اساس است كه به نقد مشروطيت مي‌پردازد.
موضوعی که میرزا عبدالرحیم طالبوف به درستي به آن اشاره می کند، این است كه در هيچ جاي دنيا بدون وجود قانون اساسي و قبل از وضع همۀ قوانين در شعبات مختلف ادارۀ كشور، مجلس تشكيل نمي‌شود. (14) او پس از تأسيس مجلس در نامه‌اي به میرزا علی اکبر خان دهخدا مي‌نويسد: «كدام ديوانه در دنيا بي بنا عمارت مي‏‌سازد؟ كدام ديوانه‌ بي تهيۀ مصالح  بنا را دعوت به كار مي‌نمايد؟ كدام مجنون تغيير رژيم ايران را خلق‏الساعه حساب می کند؟ كدام پيغمبر مي‌توانست اين عوايق را زودتر از ده سال از ميان بردارد و راه ترقي را عراده‏رو بكند كه حسين بزاز يا محسن خياط يا فلان آدم خواست بكند؟» (15) [اشارۀ طالبوف، به افرادی است که به عنوان نمایندۀ اصناف مختلف وارد مجلش شورای ملی شده بودند] او، زمانی این نامه را می‏نویسد که خود عضوی از مجلس شورای ملی است، و نقدهای او، نه از سرِ قدرت‏طلبی، که از سرِ میهن دوستی است. در نامه‌اي ديگر، اظهارمی کند كه قانون اساسي بدون استحقاق به دست ايرانيان افتاده است و مشروطيت و قانون اساسي را يا «از فشار ظلم و استبداد» مي‏داند كه «مردم يك دفعه آسوده شده و به شعف آمده محو و مبهوت» شده‌اند و يا آن را محصول «پيشوايي علما و روحانيان همۀ مردم ايران» مي‌داند كه «استغناي روحاني و حيثيت وجداني كه خودشان هم نمي‌توانند تشخيص بدهند به عمل آورده.» (16) او هر كس كه بيداري ملت را عبارت از چند هزار نفري كه در راه مشروطه قيام كردند بداند و به ريسمان پوسيدۀ آن‏ها هيزم بچيند را ديوانه محسوب می کند. (17) چرا كه او براي مشروطيت و اجراي قانون در ايران معتقد بود بايد ملت تربيت يابد باسواد شود. او آموزش را مهم‌ترين پيش شرط براي تأسيس حكومت مشروطيت در ايران مي‌دانست و استدلال مي‌نمود كه تنها با گسترش سوادآموزي همگاني است كه ايران قادر به برقراري حكومت قانون خواهد شد. (18)
او به «آزادي»اي كه از قِبَل مشروطيت نصيب ايران شده آگاهي دارد و در نامه‌اي بعد از انعقاد مشروطيت به اين مسأله تذكر مي‌دهد «كه آزادي ثروتي است عمومي موروثي، او را به وارث بالغ بايد تسليم نمود.» او تذكر مي‏دهد كه «ايران بايد بفهمد كه اين هيجان مختصر و اين مرحمت بزرگ براي آن‏ها چه تكاليف شاقه را دايمي و موجب است و چه مخارج گزاف در پيش است.» (19) اين گفته‌ها و نامه‌هاي طالبوف وقتي است كه بسياري از كساني كه در مشروطه حضور داشتند و در مجلس نماينده بودند نه مي‌دانستند آزادي چيست و نه معناي مشروطيت و مجلس و قانون اساسي را مي‌دانستند، اكثريت نمايندگان نه به آيين پارلمان آشنا بودند و نه به آن پايبند. (20) نقدهاي طالبوف بر مشروطيت از روشن‏بيني و واقع‌گرايي او نسبت به قضيه‌ي مشروطيت در ايران نشأت مي‌گيرد. او به اين نكته توجه دارد كه بدون وجود الزاماتي آزادي و قانون و مشروطيت ايجاد نمي‌شود، گرچه به بحثي عميق و اساسي دربارۀ اين الزامات نمي‌پردازد ولي آگاهي‌هايي پيرامون آن دارد و بدين لحاظ است كه آموزش و پرورش را پيش شرط اصلي مشروطيت و قانون در ايران مي‌داند. میرزا، از مهم‏ترین و البته معدودترین نمونه نقدهایی است که در آن، به نابهنگامی مشروطه درایران به درستی پرداخته شده است. جامعه‏ای که در آن هنوز سطح بی‏سوادی و فقر اقتصادی موج می‏زد، جامعه‏ای که در آن، هنوز در گوشه و کنار مملکت، این اراده‏های ملوکانه بود که حکم می‏راند، جامعه‏ای که گرفتار بسیاری از خرافات و اوهام بود و از دیگر سو در چنگال استعماری نه چندان مستقیم و صدالبته بدتر از آن بود، چگونه می‏توانست ناگهان دارای چنان قانون اساسی‏ای شود که در آن سلطنت اگرچه موهبتی الهی بود، اما دیگر از سوی مردم به پادشاه عرضه می شد. نابهنگامی مشروطه زمانی نمود پیدا می‏کند که پس از پیروزی آن، و نگارش قانون اساسی، تازه موضوع بر سر این است که آیا این قانون با شریعت تنافر دارد یا نه، سخن بر درستی یا نادرستی این موضوع نیست و جانب‏داری از هیچ گروه و دسته ای در آن، سخن این است که پیش از پیروزی و نگارش قانون، می‏بایست تکلیف بسیاری از این مباحث و مسائل روشن شود. اینکه ایرانیان در کجا قرار داشتند و چه می‏خواستند آیا صِرفِ یک عدالتخانه بود یا مشروطه‏ای عریض و طویل، با حاصلی همانند دیکتاتوری رضاشاه، رضاشاهی که بسیاری از حامیان او، برخلاف تصور بسیاری، روشنفکران و مشروطه‏خواهان بودند و از قضا بسیاری از آنان می‏دانستند که از حکومت او تنها چیزی که بیرون نخواهد آمد، مشروطیت بود، اگرچه نوسازی جامعه و متجدد شدن ظاهر آن و ایجاد مؤسسات تمدنی جدید از آن بیرون آمد، اما «مشروطه» در نیامد؛ و این خود بیش از هر چیز نشان از نابهنگامی مشروطیت داشت، مشروطیتی که به پای تجدد آمرانۀ رضاشاه توسط برخی از بانیاناش قربانی شد. این‏ها همه، بیش از هر چیز، نشان از «نابهنگامی» مشروطیت در ایران بود، نابهنگامی‏ای که بیش از هر چیز ضربۀ اول آن به خودِ مشروطیت خورد و کار را به جایی رساند که از دلِ آن حکومت‏های یا مستبد و یا بی‏کفایت در آمد، مسأله‏ای که تا سال 1357، به نوعی تداوم داشت.
پا نویس‏ها
1. نک: فریدون آدمیت، اندیشۀ ترقی و حکومت قانون-عصر سپهسالار، تهران، انتشارات خوارزمی، 1351 و چاپ جدید 1385؛ فصول سوم و چهارم.
2. فریدون آدمیت، همان، ص 53.
3. نورايي، فرشته، تحقيق در افكار ميرزا ملكم خان ناظم‏الدوله، تهران، انتشارات کتاب‏های جيبي، 1352، ص 58.
4. فریدون آدمیت، اندیشۀ ترقی و حکومت قانون؛ عصر سپهسالار، همان، ص 175.
5. همان، صص 6-175.
6. ناظم‏الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، 1371، صص 9-260؛ با تلخیص.
7. همان، ص 140.
8. كسروي، احمد، تاريخ مشروطۀ ايران، تهران، انتشارات اميركبير، 1357، ص 44.
9. فریدون آدمیت، انديشه‏هاي طالبوف تبريزي، تهران، انتشارات دماوند، 1363، ص 54.
10. علي اصغر حقدار، فريدون آدميت و تاريخ مدرنيته در عصر مشروطيت، تهران، انتشارات كوير، 1382، ص 133.
11. فریدون آدمیت، انديشه‏هاي طالبوف تبريزي، ص 54.
12. ميرزا عبدالرحيم طالبوف، ايضاحات در خصوص آزادي، در «آزادي و سياست»، به كوشش ايرج افشار، تهران، انتشارات سحر، 1357، ص 120.
13. همان، ص 100.
14. همان، ص 95.
15. ميرزا عبدالرحيم طالبوف، [نامه به دهخدا]،  بهار، سال اول، ش 10-9، 1329 ق، ص 549.
16. آذرمرتضوي، ابوالقاسم، اوراق پريشان. تبريز، [بي نا]، 1344 ق، صص 2-31.
17. ميرزا عبدالرحيم طالبوف، [نامه به دهخدا]، ص 550.
18. مونیکا رینگر، آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار، ترجمه مهدی حقیقت‏خواه، تهران، انتشارات ققنوس، 1381، صص 2ـ251.
19. ميرزا عبدالرحيم طالبوف، يك نامه از مرحوم طالب‏زاده، محيط، دورۀ دوم، ش 4، 1326.
20. فریدون آدمیت، انديشه‏هاي طالبوف تبريزي، ص 57.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر