صفحات

۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

پاره هایی از تاریخ معاصر ایران 6؛ نامۀ میرزا یوسف خان مستشارالدوله به مظفرالدین میرزا


پاره هایی از تاریخ معاصر ایران 6
نامۀ میرزا یوسف خان مستشارالدوله به مظفرالدین میرزا
میرزا یوسف خان مستشارالدوله از پیشگامان اندیشۀ قانون خواهی در ایران بود. او با نگارش رسالۀ معتبر و معروف "یک کلمه" گام در راهی نهاد که باید آن را یکی از مهم ترین زمینه ها برای تجددخواهی و قانون گرایی در ایران جدید دانست. بینش روشن او بر این استوار بود که برای "ترقی" ایران، چیزی جز یک کلمۀ قانون احتیاج نیست. البته همو تنها تلاش ها و اندیشه هایش را به قانون گرایی و قانون خواهی محدود نکرد و زمینه های گوناگون و متنوعی را برای تجددخواهی اش دنبال نمود که از اندیشۀ اصلاح خط تا آموزش نوین و راه آهن و تلگراف را در بر می گرفت. که امید است شرح آن در جای دیگر، به شرط وجود شرایط مناسب، به صورتی جامع بیاید....
تا چه پیش آید....
باری! میرزا یوسف خان به عنوان رجلی روشن بین که البته در خدمت دولت قاجار و به صورت عمده در وزارت امور خارجه مشغول بود، در طول حیات اش چند بار مغضوب حاکمیت گردیده بود و در واپسین شغل اش به عنوان کارگزار مهام خارجۀ آذربایحان در نامه ای روشنگرانه به مظفرالدین میرزا ولی عهد وقت، چکیده ای از نظرات روشن بینانه اش را در مورد سیاست و حکومت در آن زمان و مسئلۀ حکومت قانون ارائه داد. متن این نامه را، ناظم الاسلام کرمانی در کتاب ارجمندش "تاریخ بیداری ایرانیان"(1) آورده و در یکی از تصحیحاتی که از رسالۀ "یک کلمه"(2) شده نیز در ادامۀ رساله و به عنوان تکمیل آن آمده است.
در این جا بدون هیچ توضیح و تفسیری بر این نامه، متن کامل آن، به عنوان یکی از اسناد مهم و تاریخی عصر قاجار و بلکه تاریخ معاصر ایران آورده خواهد شد، باشد که یادی از این روشنگر ارجمند عصر قاجار شده باشد به نیکی....
***
قربان خاك پاي اقدست شوم! از زندگي پير غلام، زياده از سه چهار روز گويا باقي نمانده. در دولت خواهي و خانه زادي، از تكاليف واجبه خود مي داند كه افكار واپسين خود را در اين نفس آخرين به خاك پاي اقدست تقديم نمايد، چون اين عريضه در موقعي به لحاظ مبارك اجازه تشرف حاصل مي نمايد كه پيرغلام، عالم فاني را وداع نموده است. يقين دارم به اعتقاد تمام به عرايض بي غرضانه و صادقانه خانه زادي كه هرگز نسبت به پادشاه خود و وطن خود خيانت را شعار خود نكرده، ملاحظه و امعان نظر خواهند فرمود. محل ترديد و انكار نيست صدايي كه از بعد بيرون ايد، از روي صداقت و حقيقت و راستي است. حضرت اقدس امجد اعظم، روحنا فداه، را خداوند عالميان به رتبه و مقام بلند و عالي انتخاب و نايل فرموده ولي در ضمن به مسئوليت خيلي مهم و بزرگي دعوت فرموده كه حق تفكرهاي وقت حزن انگيز را سزاوار خواهد بود.
مملكت وسيعه ايران، كه وطن اصلي و خانه واقعي شاهنشاه اسلام است، به عقيده كافه سياسيون، در محل خوف و خطر است. زيرا ترقيات شديدالسرعه همسايگان و افعال و اغفال خودسرانه و بي باكانه درباريان، قواي چندين هزارساله دولت ايران را به طوري از هم متلاشي و دچار ضعف و ناتواني صعب نمود، كه علاج آن از قوه و قدرت متوطنين اين مرز وبوم به كلي خارج است، ولي عقيده حكما و سياسيون جمهور ملل متمدن بر اين است.
رفع خطرات و چاره اشكالات ايران را به همين دو كلمه مي توان اصلاح كرد كه بايد از اعمال گذشته چشم پوشيد و شروع به تأسيس قوانين تازه نمود. از اين راه مي توان احترام و اعتبار سابقه دولت و ملت قديم ايران را در انظار اقوام خارجه و ملل متمدنه و همسايگان مجددأ جلب كرد؛ و اين مطلب در نظر خردمندان مستقيم الدراك، چنان واضح و آشكار است كه محتاج به هيچ دليل و برهان نيست. محتمل است بدين وسيله آثار و اسبابي كه نيك بختي مملكت را امنيت تواند داد، بدست آيد كه بعدها مأمورين دواير دولتي كه از عالي و داني و بزرگ و كوچك در اعمال و افعالي كه در خور درجه مأموريت ايشان است، خود را به انقياد و اطاعت مواد و احكام قانونيه مكلف بدانند و مساوات حقوقيه به عموم اهالي و زيردستان از هر صنف و طايفه داده شود و براي حصول صلاح آنها، هرگونه تدبيري كه لازم است به كار برند.
والا با اين حال اشتباه وزرا و درباريان دولت از حيز امكان و قدرت انسان به طور يقين خارج است كه بتوان عظمت و اقتدار سلطنت قديمه ايران را در اين دور زمان، مجدداً به وسايل نياكان خود در خارجه و داخله مملكت نگاهداري و حفظ نمود.
به خاك پاي اقدست قسم – كه ما ايرانيان را توتياي چشم است- آنان كه عرض و جسارت مي نمايند كه اداره وزارت خانه هاي  حاليه ابداً عيب و نقص ندارد و محتاج به تغييرات نيست، حرفي است بي مغز، زلالي است تلخ، و قولي است نامسموع.
اين ناقص فهمان، از طفوليت تا امروز به چپاول نمودن اهالي بيچاره ايران معتاد شده اند و به همين طورها شرف و مكنت ملت را گرفته به خرقه خز و رشمه طلا داده اند، و به اين حرفها كه علماً خيرخواه دولت و پادشاه است و ولايت، نظم و رعيت، آسوده و نوكر، دعاگو و قشون حاضر؛ خود را مادام العمر از مسئوليت دولت خارج مي دانند.
اگر دولت وضع قانون و تنظيمات را در مملكت مقرر فرمايد، معلوم خواهد شد كه اين الفاظ مزخرف در هيچ يك از درباريان و ادارات ممالك دول كنستيتوسيون، وزن و قيمتي ندارد الا در نزد دول آسيا. اگر دولتهاي همسايه مبناي كارشان از روي دستورالعملهاي وزراء و حكام و مأمورين پوليتيكي و سياسي دولت ايران بود، چه تمناها كه دولت عليه از آنها نمي كرد و قبول نمي شد. و كدام امتياز بود كه خواهشاً به رعاياي مملكت ايران نمي دادند كه مواد آن صرفه ايرانيان نبود. چگونه بي اطلاع مأمورين پوليتيكي ايران، رابطه سياسي و تجاري در مملكت خود جرأت داشتند يا مي توانستند با ديگران مبادله نمايند.
چون دستورالعمل آنها قانون است، كه گاهي به اقتضاي وقت مواد ان را تغيير مي دهند و در هر سال طبع و در ميان آحاد و افراد ملت حتي دهقانان و برزگران و عمله جات به توسط اوراق اخبار منتشر مي شود به اين جهت تكاليف و حدود عموم اهالي محدود است و اتصالاً جلو مي روند. دستورالعمل ايرانيان، ضمير منير درباريان است كه هر چه به مقتضاي اراده و ميل ايشان باشد، صحيح است و الا اجوف.
اين است كه همه روزه عقب مي نشينند و حقوق حقه خود را مجبوراً در كمال فروتني و انكسار با خواهش و تمنا با آنها فيصل بدهند. در افواه منتشر است كه دولت ايران در خيال نظم و ترتيب دواير دولتي است.
عقلا مي گويند بدون توضيح قوانين، اين حركت مذبوح است. سياسيون و حكماي عصر به آواز بلند فرياد مي زنند: چون اهالي ايران از امير و فقير، قانون را تقليد به اروپاييان مي دانند و رشته تغيير و تبديل مأمورين دولت از زمان قديم در يد اقتدار شخص اول دولت است و اقدامات دولتيان در اصلاح حال اهالي و زيردستان، بدون قانون با ترقيات محيرالعقول اين زمانه مطابقت نداشته و ندارد، دوام و بقاي سلطنت ايران را تنها تشويق بر گذشتگان كافي نمي دانند. وزراء و خيرخواهان دولت، نظر به تكاليف واجبه خود، دو دست ديگر نيز از صاحبان علم و افكار عاريه نموده شروع به تأسيس قوانين و تنظيمات نمايند. چون قانون را مضر به حال خود مي دانند، تا جان در تن دارند اقدام به اين امر نخواهند كرد. در اين صورت بايد با همسايگان در يك درجه كم تر سلوك و رفتار نمود، زيرا اين دايگان مهربان تر از مادر و اين گرگان مرغابي صفت و اين خيرانديشان خانمان برانداز، تا دولت مقننه نشود، چشم از منافع خود نپوشيده و براي جنبش موشي، گربه هايي چند مي رقصانند و به جهت تشويق در امر سياست و تجارت به يكديگر، بازيهاي رنگارنگ به روي كار مي آورند ولو آنكه به قدر مكنت انگليسيها، در خزانه دولت ليره موجود باشد و به قدر اهالي چين، قشون آزموده و حاضر ركاب و به قدر دول آمريكا، سفاين زره پوش ... پس به عهده مأمورين سياسي و ملكي است كه هميشه بر وفق مقتضاي عصر و احتياج زمان رفتار نموده هفته اي يك روز به مفاد آيه كريمه "وشاورهم في الامر" به اتفاق يكديگر از روي حقيقت در تصفيه امور دولت و ملت شور نمايند. زيرا از بديهيات است كه احكام خداوندي در هر دين واضح و آشكار است و حق آفتابي است و علي السويه عالم را روشن و نوراني مي كند و پوشيدن آن در ميان هيچ ملت ممكن نيست. و پيرغلام شايد به قدر كفايت از احكام قرآن مجيد و احاديث نبوي (ص) اطلاع داشته باشد و شريعت مطهره اسلام ابدأ منافي قوانين عادلانه نيست و خيالاتم هنوز جمع است و آن قدر شعور دارم كه قباحت خيانت را نسبت به وجود مقدس پادشاه و ولي نعمت زاده خود و دين و مذهب خود و وطن و ابناء وطن خود درك نمايم و بفهمم؛ خصوصاً در اين حال كه از اين جهان به جهان ديگر بايد بروم و در ديوان عدل آفريننده كاينات خواهم ايستاد. پس به قوت قلب به خداوند صاحب عظمت و جبروت قسم ياد مي نمايم و خاطر مقدس بندگان اقدس امجد اسعد والا، روحنافداه، را از پيش آمد امور روزگار مطلع مي نمايم، كه با اين ترقيات فوق العاده اروپاييان، چندي نخواهد گذشت كه موقع حال اهالي ايران مقتضي آن خواهد شد كه لابد و لاعلاج، دولت ايران در سخت ترين روزگار در عداد دول كنستيتوسيون برمي آيد.
و به اقتضاي ملك و مملكت و مناسبت وضع و طبايع، مواد قانون را مجري مي نمايد و نتيجه معتنابه حاصل مي كند. اين ممالك وسيعه و اهالي و ملل متبوعه را در اجراي قانون به يك اسم و به يك چشم در تحت بيرق وطن پرستي مي آورد، و احكام عادلانه حريت افكار و مساوات حقوقيه را جاري نموده ديگر گوش به سخنهاي واهي نمي دهد، چون پيش آمد كار از آينده خبر مي دهد. لهذا به شخص حضرت اعظم والا، روحنافداه، واجب و متحتم است كه قلب مبارك شاهنشاه اسلام را به عرايض صادقانه از اشتباهات مزورانه درباريان آگاه نمايند كه جد و جهد ايشان براي منافع دو روزه خودشان است نه از براي قوام سلطنت دولت ايران. اين فقره از واضحات است كه بعدها هيچ يك از اقوام و ملل مسلم و غيرمسلم، بدون قانون زندگي نمي توانند بكنند و هرگاه خودشان اقدام به نشر قانون ننمايند، به طوري كه در ماده صربستان و غيرها ديگران دولت عثماني را با آن قدرتي كه داشت مجبور كردند، ما را نيز آسوده نخواهند گذاشت و مجبور خواهند كرد.
و باز قسم به ذات پاك احديت ياد مي كنم كه وضع قانون هرگز منافي مذهب حقه اسلام نيست و خللي و نقصي به دين و اسلاميان نمي رساند، بلكه به واسطه اجراي قانون، اسلام و اسلاميان به فوايد غيرمترقبه نايل مي شوند و از دستبرد اجانب خلاص و آسوده شده در انظار اهل عالم به عظمت و بزرگي زندگي مي نمايند.
در اين حال كه به كلي از زندگاني خود يأس دارد، ناگزير است كه براي اطلاع كارگزاران آستان مبارك، عرايضي چند در خصوص علاقه دولت ايران با دولت هاي خارجه اطلاعاً به عرض برساند. وضع دول فرنگ و طريقه اي كه در اين جزء از زمان پيش گرفته اند لايق آن است كه در اين باب قدري دقت شود.
پيش از جنگ(1877) مسيحي في مابين دولتين روس و عثماني، اعتقاد همه ملتهاي متمدنه بر اين بود كه هيئت دول اروپ همه در خيال اين هستند كه روز به روز اوضاع آسايش ابناء بشر و رفاهيات جهانيان را رونق داده آيين عدالت حريت و حقانيت را در جهان عمومي كنند. در اين اعتقاد قوي داشتيم بر آنكه مدار زندگي و نظم بلاد و آسايش عباد بسته به مركزهاي سياسيه، دربارهاي دول اروپ است. اهالي فرنگستان بعضي اطوار و آداب دول مشرقيان را به وحشيگري و ناداني و بي علمي نسبت مي دهند و وضع دول اروپا را به تربيت و مدنيت و انسانيت مي شمارند. اگر انصاف را به دقت همراه كنيم خواهيم ديد وضع حاليه اروپاييان با حالت وحشيان آفريقا فرقي ندارد، زيرا كه از يك طرف وحشيگري نسبت به سابق كم بلكه معدوم شده. لكن از طرف ديگر وحشيگري بسيار وحشتناكي در ميان دول اروپ شايع و ظاهر شده است. اگر به حقوق خودشان راضي هستند و مقصودشان رفاه حال عمومي است، پس چرا اين قدرها به قوت جنگ و قهر و استيلاي خود مي افزايند و نام آن را حقوق مي گذارند و كرور كرور مخلوق خدا را بي جهت و به واسطه پيروي و تأسيس به خيالات نفسانيه خود، فدامي كنند. دولت ايران نيز لازم است در حفظ حقوق خود مساعي جميله را به كار ببرد و براي خود از دولت هاي خارجه، دوستان و ياران معين نمايد. دولتين روس و انگليس حق همسايگي با ايران دارند ولي حقد و حسد ايشان به يكديگر، دولت ايران را به سخت ترين حالتي افكنده كه به جهت حفظ حقوق مجبور به تكلفات مالايطاق شده است.
اولاً- با دولت عثماني و امارت افغانستان به طوري كه برادر شريعت و هم مذهب و همسايه هستيم بايد متحدالقول باشيم و يگانگي مسلمين را غنيمت بشماريم، هر چند دشمنان مذهب اسلام تا امروز نگذاشته اند و به اين واسطه اغلب ممالك اسلام را تصاحب نموده اند و تا جان دارند، منتهاي مواظبت و اهتمام را در تفرقه انداختن مابين مسلمين به عمل خواهند آورد و رسوخ ظاهريه و باطنيه و معنويه خود را در منع حصول به سرعت اسلاميان به مقصود به كار خواهند برد.
افسوس كه اسلاميان هنوز در خواب غفلت غنوده اند. خود اسلاميان بايد ملتفت نكات شده تعصب و تعند را كنار گذاشته زياده از اين منكوب و مضمحل و مخذول نشوند.
ثانياً- با دولت فرانسه كه بعد از آمريكاييه و انگليسيها، متمول ترين دولت روي زمين است و مضرتي به حال ايران ندارد، عهدنامه تجارتي و سياسي مبادله نمايند. كشيدن خطوط راه آهن وساختن كارخانجات در داخله مملكت را به آنها واگذار نمايند. علو همت ملت غيور فرانسه، شباهت تامه به ملت ايران دارد؛ با هر دولتي كه طرف شده اند، طالب نيك نامي بوده اند نه تقلب و بدنامي. نزديك است به واسطه افتتاح بانك در ايران، مسكوكات ايران از طلا و نقره به كلي در عوض مال التجاره هاي قلب و مصنوعي فرنگستان از ميان برود. چندي نمي گذرد كه به واسطه زيادي خرج و كمي دخل، دولت محتاج به اولين قرض از اروپاييان خواهد شد.
اگر دولتيان امتيازاتي كه به خارجه مي دهند به فرانسوي ها بدهند ممكن است در سود صد، صد و سه و چهار به سهل ترين وجهي مبلغ معتنابه از آنها گرفته به مصرف داير نمودن كارخانجات و كشف معادن برسانند و فرع وجهي كه گرفته مي شود از محل عايدي كارخانجات و معادن بدهد.
افسوس كه درباريان با اين وضع كه ديده مي شود، اين قرض را از همسايگان به سخت ترين شروط مي گيرند به طوري كه لكه آن تا انقراض عالم از روي اهالي ايران به هيچ  آب و تاب پاك نمي شود.
بعد از اين استقراض، ايرانيان را زود لازم است كه در مقابل همسايگان، خود را حفظ و حراست نمايند. كافي نست كه تنها به حقوق خودشان متمسك شوند و بگويند زور است؛ بلكه زور تازه  و زوري كه هميشه باعث نصرت و فيروزي ابدي تواند بود، زوري كه امروزه سبب اقتدار و شوكت دول اروپا است و وجهه ترقي ايشان شده است.
اين فقره ممكن نمي شود مگر آنكه تلاش نموده طوايف مختلفه را كه در ايران سكني دارند در خير و شر وطن، عموماً با هم شريك و سهيم باشند. شريك وسهيم نمي شوند مگر آنكه قلم آزادي بدهند و در نشر معارف و تأسيس مدارس جديد، جد بليغ نمايند و براي باروري درخت مساوات، بيشتر از همه چيز واجب است به دواير ديوان خانه هاي دواير عدليه و ملكيه و محليه، نظم درست داده شود كه بر طبق قوانين عادلانه، مال و مكنت جميع تبعه بلا تفاوت و بدون توفير و ملاحظه، مصون از تعرض داخله و خارجه باشد.
آن وقت خود دولت در داير نمودن بانك و ايجاد كارخانجات و كشيدن خطوط راه هاي آهن از مكنت و ثروت اهالي وطن، محتاج به ديگران نخواهد شد.
اين مسايل از مقتضياتي است كه جد وجهدهاي بلاتأخير لازم دارد.
يقين دارد اكثري به روح پير غلام لعنت خواهند فرستاد كه دشمن اسلام و اسلاميان بوده ام. اين غلام به هيچ وجه از آنها شكايت ندارد. ايران و ايرانيان را به آنها گذاشتم و گذشتم چون عرايضم را نمي فهمند و خيالاتم را درك نمي كنند. آنچه مي خواهند بگويند.
اعقاب و اخلاف ماها در زمان آينده خواهند فهميد كه ايشان مسلمان بوده اند يا من كه در ترقي ابناي وطن مثل شهداي في سبل الله، مادام العمر جهاد مي كردم كه اقتدار و عظمت اسلام و اسلاميان را بدين وسايط نگذارم پامال شود.
حال از آستان اقدست مسئلت مي نمايم به عرايض بي غرضانه اين پيرغلام عطف نظر بنمايند، نزديك است روح خود را تقديم درگاه احديت نموده به فرمان " يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك" سرافراز آمده از اين عالم فاني بدون تأسف و ندامت اعمال ناشايسته درگذرد."
يوسف
(1306)
1. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، 2 جلد، جلد اول، تهران، نشر پیکان، 1376، صص177-172.
2. میرزا یوسف خان مستشارالدوله، یک کلمه و یک نامه، به کوشش محمد صادق فیض، تهران، انتشارات صباح، 1386، صص 90-82.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر